کد مطلب:124342 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:143

سخن او درباره ی گفتار ابن زبیر
[19]-38 - ابن اعثم كوفی گوید:

علی علیه السلام پس از آن كه از سخنان عبدالله بن زبیر باخبر شد، به حسن علیه السلام فرمود:ابن زبیر برای مردم سخنرانی كرده و گفته است من عثمان بن عفان را كشته ام. او پنداشته است كه من می خواهم فریبكارانه عهده دار امور مردم شوم، و به من خبر رسیده است كه مرا نیز ناسزا گفته است. فرزندم! برخیز و برای ما سخنی رسا و كوتاه بیان كن، و كسی را ناسزا مگو.

حسن بن علی علیه السلام به سوی منبر شتافت، و حمد و ثنای خداوند به جا آورد و گفت:هان، ای مردم! سخنان عبدالله بن زبیر به گوش ما رسید. پندار او كه «علی علیه السلام، عثمان را كشته است»، همه مهاجران و انصار می دانند كه پدر او - زبیر بن عوام - پیوسته عثمان را به ارتكاب گناهان متهم می كرد، و عیب های رسوایی آوری به او نسبت می داد، و طلحة بن عبیدالله [هم اندیشه ی با زبیر]، پرچم [تصرف] خود را بر در بیت المال عثمان - در حالی كه زنده بود- كوبید، و اما ناسزاگویی اش به علی علیه السلام، این را هر كس [ناتوان نیز] بخواهد حلقومش كوتاه نمی آید، و اگر ما می خواستیم می كردیم، [ولی ناسزاگویی كار ما نیست]، و اما گفتارش كه «علی علیه السلام فریبكارانه عهده دار امور مردم شده است»، برترین دلیل پدرش -



[ صفحه 57]



زبیر - این است كه او با دست خود با علی علیه السلام بیعت كرد نه با قلب خود و همین، خود اقرار به بیعت است، و اما [شگفتی او درباره ی] ورود پی درپی كوفیان بر بصریان، [باید گفت:] از حق مدارانی كه [برای نبرد] بر اهل باطل درآیند تعجبی نیست. به جانم سوگند! ما با یاران عثمان نمی جنگیم، و این حق علی علیه السلام است كه با پیروان جمل بجنگد. و السلام. [1] .

[20]-39- شیخ مفید گوید:

سخنان ابن زبیر به امیرمؤمنان علیه السلام رسید. آن حضرت به فرزند خود - حسن علیه السلام - فرمود:فرزندم! برخیز و سخن بگو، و او نیز به سخنرانی پرداخت، و حمد و ثنای خداوند به جا آورد و فرمود:هان، ای مردم! گفتار ابن زبیر به ما رسید. به خدا سوگند! پدر او عثمان را به ارتكاب گناهان متهم ساخت و هر دیاری را به روی او بست تا كشته شد. طلحه [یار هم فكر او] پرچم خود را بر بیت المال عثمان - با این كه زنده بود - كوبید. اما گفتارش كه «علی علیه السلام فریبكارانه عهده دار كار مردم شده است»، برترین دلیل پدرش این است كه پنداشته با دست خود با علی علیه السلام بیعت كرده است، نه با قلب خود، پس او اقرار به بیعت كرده، و ادعای دوستی صمیمانه نموده است. اگر راست می گوید دلیل خود را بیاورد. دلیلش كجاست؟! و درباره ی شگفتی او از ورود پی درپی كوفیان بر بصریان، [باید گفت:] از حق مدارانی كه [برای نبرد] پی درپی بر اهل باطل درآیند، چه شگفتی است؟ به جانم سوگند، به خدا سوگند! مردم بصره [حق را] می دانند. پس دیدار ما و ایشان در آن روزی است كه ما آنان را به دادگاه خدا می بریم! خدا به حق داوری می كند و او بهترین داور است.

چون حسن علیه السلام از سخن خود فارغ شد، شخصی كه عمر بن محمود نام داشت، برخاست و اشعاری سرود كه در آن، حسن علیه السلام را به سبب سخنرانی اش ستود. [2] .


[1] الفتوح 47:2.

[2] الجمل:327.